یکی از بداقبالی ... دیگری از فرصت طلبی و جهالت .... بازیگران عرصه اجتماع بیمار خود گشته اند .....
وپفیوزها ی معظم .... تا آرنج ، دست در ثروت مملکت کرده وبه ریش کارن و محمود میخندند ...
آه .... چقدر پفیوز ... پفیوز اصولگرا ... پفیوز اصلاح طلب .... پفیوز مومن ... پفیوز همه چی دان ....
وچه راهی میماند جز آنکه ... عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ....
وحتی آخربن تکه نان را ..... دینکاران خبر شوند هجوم خواهند آورد برای چپاولش ....
رفقا ... سواد شهر نجات و آزادی هویدا گشته ..... وآیا این پاهای خسته ... توان دارند به استقبال آزادگران ملت بروند ؟ .... شاید .... شاید .... اما بعید نیست برای له کردن جنازه های این پلیدان برخاک افتاده رمقی نو بیابیم ....