مریخی

بخش یکم

عصر که از سر کار برگشتم خونه .... طبق معمول اول زیر کتری را روشن کردم وبعد هم بسوی حمام برای دوش ...

درب حمام را که باز کردم ... یکی گفت شبگرد .. چه خوب که اومدی !!! خشکم زد .... راستش رنگم پرید و آب دهنم خشک شد .....

این جمله را یک نفر که اصلا تا حالا ندیده بودمش میگفت .... با لکنت پرسیدم : تو ... کی ...هستی ؟.... و خواستم ادامه بدم که ( اینجا چه میکنی و چجوری اومدی تووخونه ؟) ولی نگفتم و بهش خیره شدم ... اومد جلو دستشو دراز کرد و لبخند زد .... ( اسم منو میدونست ... پس حتما آشنا بود ...) گفت من 57 شمالی از مریخ هستم ...!!!!!! .. باهاش دست دادم و گفتم : خوشوقتم ... بفرمایید توو اتاق چرا توو حموم ؟ 

همونطور که دستمو گرفته بود به سمت سالن اومد وگفت : ازم که نمیترسی ؟ ... گفتم نه نمیترسم ... من 38 ساله که دارم با موجودات عجیب و غریب زندگی میکنم ... عادت کردم ... 

پرسید موجودات ..؟ چندتا ؟ ...گفتم راستش 38 سال پیش تقریبا 32 میلیونی میشدند ... اما الان فک کنم 80 میلیون هستن دیگه ...... راستی دستت چقدر سرده !!!! ؟...بر عکس صدات که خیلی گرم و دلنشینه .....

گفت مریخی ها اینجوری اند دیگه ... 

خلاصه روده درازی نکنم ...این جناب 57 شمالی چند روزیه که همخونه من شده ...  و بچه بدی هم نیست ... گرچه اصلا نمیشه سنش روتشخیص داد با اینکه کاملا شبیه ما انسانهاست ... 

از اونجایی ک به گفته خودش هیچ جنسیتی نداره ... یعنی نه نره نه ماده ... حضورش نه مایه شرمم میشه نه شوقی .... ( مثلا افکار شیطانی سکسی ) ...ا نگار یک قناری دارم توو خونه ... واقعا هم مثل یک قناری تا وقتی که من بیدارم فکش می جنبه و یه دم سوال میکنه ... درباره آدما ... افکارشون ... رفتارشون ... مخصوصا آدمای این سرزمین ... ایران ...که بقول خودش در کتب جغرافیایی که در مریخ در باره ایران خونده ...یکی از بخشهای خاص و جالب انگیز کره زمینه ... 

سوالاش خیلی جالبه و ای بسا جوابایی که منم بهش میدم میتونه جالب باشه ... 

گاهی که چشمامو خیس از اشک میبینه ... قیافش کاملا متعجب میشه .... و هروقت لبخندی یا قهقه ای میزنم ... رنگ پوستش صورتی خوشرنگی میشه و همپای من میخنده .... 

دارم سعی میکنم ...سوال و جوابای هر روزه را جمع بندی ومختصر کنم و اینجا براتون بنویسم ...