سلول انفرادی

متن مرتبط با «مریخی ها مامان میخوان» در سایت سلول انفرادی نوشته شده است

سرگیجه های ملی

  • با مرور فیلم های تاریخی سال ۵۷  آدمی به حیرت میافتد .... از ساده لوحی مردمان آنزمان ... از کم شعوری ها ....مردم آزادی میخواستند ...خب قبول .... اما برای رسیدن به آزادی مطلوب خود دنبال رو کیا شدند ؟ ... آخوندها ؟!!! آیا هیچ سابقه ای از آزادی پروری در ایشان سراغ داشتند ؟!!! ... آیا هرکس به نوبه خود ندیده بود که آخوند کارش تحریم و نفی بسیاری از آزادی هاست , ...ادامه مطلب

  • در دورها

  •   ای جان جانان .... چنین شتابان .... دوچراغ چشم خودرا .... به سمت و سوی دیگر ...  چوچرخ گردان مگردان مگردان .... ای جان ... ای جان ... این جان خسته ام را ... اینقدر مرنجان ... مرنجان .... + نوشته شده در  سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ساعت   توسط شبگرد  |  ,دورها ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (۵)

  • دلش خیلی چیزها میخواست .... مثلا یک ماشین که مادرش را راحت تر دکتر ببرد ... وگاهی جمعه ها با مادر به بالاشهر بروند و هوای خنک بخورند .... یک مغازه اجاره کند و دستگاه تراشی بخرد و ایده های خودش را طراحی و تولید کند .... وقتش را با گوش دادن به اراجیف اوس محمود تلف نکند .... و یک حال خوب ... تا به دختر سیاه چشم چادری فکر کند .... امان از جوانی .... چه دلخواسته های دور ودرازی !!!!!  امروز به دستور اوس محمود یک قالب تزریق قدیمی را جلوی مغازه گذاشته و با نفت شستشو میداد ..... سرش پایین و غرق در افکارخود و مشغول کارش بود .... یک کیسه نایلکس بزرگ و مملو از میوه و سبزی کنار قالب یهو رو زمین گذاشته شد .,همین,نزدیکی ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (۶)

  • ً.....................  کارن ها و اوس محمودها ....  یکی از بداقبالی ... دیگری از فرصت طلبی و جهالت .... بازیگران عرصه اجتماع بیمار خود گشته اند .....  وپفیوزها ی معظم .... تا آرنج ، دست در ثروت مملکت کرده وبه ریش کارن و محمود میخندند ...  آه .... چقدر پفیوز ... پفیوز اصولگرا ... پفیوز اصلاح طلب .... پفیوز مومن ... پفیوز همه چی دان ....  وچه راهی میماند جز آنکه ... عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد ....  وحتی آخربن تکه نان را ..... دینکاران خبر شوند هجوم خواهند آورد برای چپاولش ....  رفقا ... سواد شهر نجات و آزادی هویدا گشته ..... وآیا این پاهای خسته ... توان دارند به استقبال آزادگران ملت برون,همین,نزدیکی ...ادامه مطلب

  • بهارانه

  • فرزانگی روزهای آریایی با نوروز آغاز میشود و فرخنده آنکه ... پایانی نداشته و ندارد ... و نه با یورش تازیان به پایان رسید ...نه بی خبری  مردمانش ... پس ... این فرزانگی ... این روزهای نو ... این نوروز ... برهمه فرخنده و خجسته باد  , ...ادامه مطلب

  • نمایش روحوضی دیوث ها

  • این اشتیاق ها برای کاندید ریاست جمهوری شدن و این ردو تایید صلاحیت ها ..... با  همه مسخره بازی ها و شارلاتان بازی های تکراری و مردم فریبش ....  فقط یه خوبی داره ..................................... این امیدو به آدم میده که .... مملکت هنوز یه چیزایی برای دزدیدن و اختلاس داره ..... سلام بر بیژن ... لعنت بر دختر همسایه !!!!  + نوشته شده در  شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت   توسط شبگرد  |  , ...ادامه مطلب

  • جیبهای بی ته

  • دیروز یکی میگفت : چهل سال است که ملت در نمایش عن توخابات شرکت میکنند که شاید اوضاع بهتر شود و روزگارمان این شده !!!! ... بهتر نیست یکبار شرکت نکنند ...رای ندهند... شایداین بار اوضاع بهتر شود !!! ..... غلومی گفت : بیخیال بابا !!! ... به خوردو خوراک مردم چیکار داری؟!! ... همون یکی گفت : کیا ؟ مردم ؟ ., ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (۱)

  •   کارن .... دستاشو مثل همیشه با پودر لباسشویی و خاک اره شست .... ازتو آینه شکسته بالای دستشویی نگاهی به قیافه خودش کرد ...از جیب عقب شلوارش شونه رو درآورد و موهاشو شونه کرد ... زلف خرمایی روشنش که یکوری رو پیشونیش میریخت دلچسب بود ...لبخندی زد و لباس پوشید و به اوسا محمود گفت خداحافظ ! ...ازدر مغازه, ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (2)

  •   اول صبحی بازم اوسا محمود معرکه گرفته بود .... جلو در مغازه داشت با کاسب بغلی ( ایرج رفوگر) بحث میکرد ...حالا سر چی ؟... سر اینکه الان چند ساله مستطیع شده ولی حج نمیره ....  ایرج که مردی آرام و نیکخو و اصالتا یزدی بود ... به پرت و پلاهای اوسا محمود عادت داشت ...لبخند میزد... گاهی هم جواب میداد که ., ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (۳)

  •   کارن امروز خودش را برای بدوبیراه های اوس محمود آماده کرده بود ... با آنکه صبح زود به اوس محمود زنگ زده و گفته بود که مادرش را باید ببرد بیمارستان و دیرتر میاید مغازه ...اما میدانست که باید آماده گفتار و رفتار تهاجمی وی در چند روز آینده بخاطر این چند ساعت تاخیر باشد ... امیدوار بود که مادر با بستری, ...ادامه مطلب

  • همین نزدیکی ها (۴)

  • رنجها ...آه از این رنجهای بی پایان ...بی پولی ... نایابی کاری مناسب ... بیماری مادر ... کارن را مثل مار سرمازده ای بدور خودش به پیچ و تاب میکشاند ... گاه از خشم قوس هجوم میگرفت ... گاه از سر نومیدی چنبره ای محزون میزد ....  بارها درمقابل مجسمه مریم مقدس ایستاد و گفت .... هااااای مریم مقدس چشمانت را , ...ادامه مطلب

  • مریخی

  •   بخش یکم عصر که از سر کار برگشتم خونه .... طبق معمول اول زیر کتری را روشن کردم وبعد هم بسوی حمام برای دوش ... درب حمام را که باز کردم ... یکی گفت شبگرد .. چه خوب که اومدی !!! خشکم زد .... راستش رنگم پرید و آب دهنم خشک شد ..... این جمله را یک نفر که اصلا تا حالا ندیده بودمش میگفت .... با لکنت پرسیدم : تو ... کی ...هستی ؟.... و خواستم ادامه بدم که ( اینجا چه میکنی و چجوری اومدی تووخونه ؟) ولی نگفتم و بهش خیره شدم ... اومد جلو دستشو دراز کرد و لبخند زد .... ( اسم منو میدونست ... پس حتما آشنا بود ...) گفت من 57 شمالی از مریخ هستم ...!!!!!! .. باهاش دست دادم و گفتم : خوشوقتم ... بفرمایید توو اتاق چرا ت,مریخی,مریخی فیلم,مریخی ها,مریخی محبوب من,مریخی پور,مریخی ها مامان میخوان,مریخی ها وونوسی ها,مریخی ونوسی,مریخی ها در اتاق خواب,مریخی نمکی ...ادامه مطلب

  • نقره های داغ

  •   بهار که میآید ... آسم مزمن من کمتر سرکشی میکند ...  از عطر پاشی موهای مشکینت ... کوچه های خواستنت ... به آسمان راه میزند .... هرسال ... بعداز چندی ... بهار میرود... تو میروی .... اما یادت نمیرود .... تابستان را از تقویم قیچی میکنی و مرا در دام پاییز اسیر میکنی ... درشورباد حرفهای بیابان زده ات ....  حتی آن آمونیت های هشتصد میلیون ساله .... اینگونه مشاعره ها را دوست ندارند ... آنگاه که واژه هاهمه گل آلودند......  , ...ادامه مطلب

  • خسته ها

  • نیمکت بودن خیلی سخت است .... در پارکی عمومی که همه رقم آدم توش میاد .... ومن تا آخرین نا و نفس ...برای خستگی های آدما نیمکت بودم ....  وحالا ساک رو بستیم و داریم میریم ولایت خودمون .... همون دهاتی که آدماش دهنشون بوی پیاز میده اما بوی دروغ نه ...  بقول ما دهاتی جماعت ... بدی خوبی هرچی دیدین حلال کنید ...  شبگرد هم مثل غلومی داره میره ...شکسته تر از روزی که اومد ... میدونم خیلیا خوشحال میشن .  ,خسته ها,خسته های,خسته های عاشقانه,خستگی های یک روح سرگردان,خستگی های من,خستگی هایم,خستگی هایت,خستگی هایت برای من,خستگی ها,خستگی هایت را ...ادامه مطلب

  • پاهای خسته

  •   چقدر دیر میگذرد بانو .... حتی با تشویق عقربه ها به دویدن زمان نمیگذرد ....  انگار هزار سال پیش بود که اینجا قصه هایم را برایت مینوشتم ... وتو باطراوتی ملهم از احساسی گرم میخواندی و لپ هایت گل میانداخت ..... و با شیطنت جدل میکردی در قصه های پیرمرد عروسک ساز ... آه بانو نیستی که ببینی چگونه دیوها و قصه های پوچشان مرا احاطه کرده ا ند .... ونیستی که ببینی آن قصه هارا برایم پرونده ای قطورکرده اند در دادگاههای پنهانی شان و دوست داشتن تورا بعداز دزدیدن برای خود ... به محاکمه میکشند ... و جز تو چه کسی میداند لانه پرستوها در آن بهارها ... در ایوان خانه تو بود و بس ....  بانو ... خ,پاهای خسته,پاهای خسته من,پاهای خسته شعر,پاهای خسته از کفش,پاهاي خسته,پاهای خسته تتلو,پاهای خسته امیر تتلو,دانلود اهنگ پاهای خسته,سندروم پاهای خسته,سندرم پاهاي خسته ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها